بنویس، داستان زندگی من را بنویس. با قلمی که مثل رود، روان است و مثل آسمان شب، سیاه. مقدمه اش را اینگونه شروع کن. که یک روز گرم تابستانی، خورشید، دلش گرفت، ناگهان خسوف شد، آبی آسمان،سیاه، غروب شد، پرنده ها آرمیدند، گل ها یخ زدند، همه جا پر شد از درد. بنویس که درد پاره تن من شد.این را اگر می خواهی بنویسی کمی پس از مقدمه بنویس. آنجا که داستان شروع می شود. وقتی که غروب شد، درد آمد، ستاره ها هم آمدند. هنوز در سفرم...
ما را در سایت هنوز در سفرم دنبال می کنید
برچسب : بنویس,قرار,جاری,باشم, نویسنده : hamsayegio بازدید : 272 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 23:03